» ویکی ایبوک | مرجع دانلود کتاب
» تبلیغات متنی پذیزفته می شود
اما آنانی را كه دوست می داریم همواره گم می كنیم
و هرگز اتفاقی در خیابان به آنان بر نمی خوریم
برخی رابطه ها ظریفند، به طوری كه به كوچكترین نسیمی می شكنند
و برخی رابطه ها چنان زمختند كه روح ما را زخمی می كنند
برخی بیش از اندازه، قطعه گم شده دارند و چنان تهی اند و
روحشان چنان گرفتار حفره های خالی است
كه تمام روح ما نیز كفاف پر كردن یك حفره خالی درون آنان را نداردبرخی دیگر نیز بیش از اندازه قطعه دارند و هیچ حفره ای،
هیچ خلائی ندارند تا ما برایشان پُركنیمبرخی هرگز ما را نمی بینند و نمی یابند و برخی دیگر
بیش از اندازه به ما خیره می شوندبعضی وقت ها هم بعضی ها توی زندگی تو راه می یابند
اما هیچ گاه تو را نمی فهمند
مثل شمع کوچکی که راهت را کمی روشن کرده است ولی
دستت را سوزانده استگاه ما برای یافتن گمشده خویش، خود را می آراییم
گاه برای یافتن (او) به دنبال پول، علم، مقام، قدرت و همه چیز می رویمگاهی اویی را كه دوست می داری احتیاجی به تو ندارد
زیرا تو او را كامل نمی كنی
تو قطعه گمشده او نیستی
تو قدرت تملك او را نداری
گاه نیز چنین كسی تو را رها می كند
و گاهی نیز چنین كسی به تو می آموزد كه خود نیز كامل باشی
بی نیاز از قطعه های گمشدهاو شاید به تو بیاموزد كه خود به تنهایی سفر را آغاز كنی
راه بیفتی، حركت كنی
او به تو می آموزد و تو را ترك می كند
اما پیش از خداحافظی می گوید: شاید روزی به هم برسیم
می گوید و می رود
و آغاز راه برایت دشوار است
این آغاز، این زایش، برایت سخت دردناك است
وداع با دوران كودكی دردناك است، كامل شدن دردناك است، اما گریزی نیست
و تو آهسته آهسته بلند می شوی، و راه می افتی و می روی
و در این راه رفتن دست و بالت بارها زخمی می شود
اما آبدیده می شوی و می آموزی كه از جاده های ناشناس نهراسی
از مقصد بی انتها نهراسی، از نرسیدن نهراسی
و تنها
بروی و بروی و برویآنقدر زمین خورده ام که بدانم
برای برخاستن
نه دستی از برون
که همتی از درون
لازم است
حالا اما
نمی خواهم برخیزم
می خواهم اندکی بیاسایم
فردا
برمی خیزم
وقتی که فهمیده باشم چرا
زمین خورده ام....مطالب پر بازدید | مطالب جدید | مطالب تصادفی |