» ویکی ایبوک | مرجع دانلود کتاب
» تبلیغات متنی پذیزفته می شود
شما یادتون نمیاد : اون موقعها مچ دستمون رو گاز می گرفتیم، بعد با خودکار بیک روی جای گازمون ساعت می کشیدیم .. مامانمون هم واسه دلخوشیمون ازمون می پرسید ساعت چنده، ذوق مرگ می شدیم
شما یادتون نمیاد : : که کانال های تلویزیون دو تا بیشتر نبود، کانال یک و کانال دو
شما یادتون نمیاد : : وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم، الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم گوشه کلاس دم سطل آشغال که بتراشیم …
شما یادتون نمیاد :یک مدت مد شده بود دخترا از اون چکمه لاستیکی صورتیا می پوشیدن که دورش پشمالوهای سفید داره !
مطالب پر بازدید | مطالب جدید | مطالب تصادفی |